داستان ما باهمیم پارت ۹
امیلی : گابریل!!!!
گابریل: امیلییییییی میدونی من چقدر تلاش کردم تا نجاتت بدم
امیلی: اما اون دختر که اونجا افتاده کیه؟
گابریل: خب اون....
الکس:چییییی لیدی باگ😱😱 باید برم به کت نوار خبر بدم
الکس با سرعت میره به سمت خونه ی مرینت و میره تو اتاقش
الکس: آدرین .... آدرین
آدرین: چیشده !!!
الکس : فقط دنبالم بیا
آدرین: باشه😳
الکس آدرین رو آورد خونه ی پدرش
آدرین : چرا منو آوردی اینجا !؟
الکس: میفهمی
الکس : برو تو از اینجا برو بالا برو تو لیدی باگ بهت نیاز داره
آدرین اومد تو و با مادرش که زنده بود و من که روی زمین افتاده بودم مواجه شد
آدرین:مادررررررررر....لیدی باگگگگگگ
امیلی: آدرین ...
آدرین : نه نیا جلو با اون چیکار کردین
گابریل:اون نیروی رو از دست داده تا بتونه روح مادرت رو برگردونه
آدرین میره پیش لیدی باگ
آدرین: لیدی باگ خواهش میکنم بلند شو
لیدی باگ :م...منن خو....ببین ...تتن..نهااااا کاررررریییی...
من کاملا از هوش رفتم
دیگه نفهمیدم چی شد ولی وقتی بیدار شدم خودم در هویت اصلیم و توی اتاق آدرین دیدم
مرینت:من کجام....
آدرین: توی خونه ی ما هستی
ادامه در پارت بعد..
نظر یادتون ره❤️🌷