مرینت(در ذهن):چیزی نگذشته بود که تلویزیون اعلام کرد یک اتوبوس ترمزش بریده و معلوم نیست چه بلایی سرش بیاد من با عجله از اونجا رفتم تا تبدیل به لیدی باگ بشم

گابریل : مرینت مواظب باش خیلی خطرناکه 

مرینت: نگران نباشید پدر.... فکر میکنم این حادثه ها از اونا خیلی راحت تره

مرینت (در ذهن):وای من چیکار کردم الان اون فکر می‌کنه از قصد اینو گفتم 😲😲😰

گابریل: باشه مرینت خدانگهدار😟

مرینت:ام...امممم...خوب ببخشید پدر ....منظورم خدانگهدار 

مرینت می‌ره و تبدیل به لیدی باگ میشه و کت نوار هم همونجا بود 

لیدی باگ: لازم نبود بیای چند بار بگم تنهایی از پس اینکارا بر میام برگرد سرکارت ...می‌دونی اگه ایندفعه خارج سی دفعه چندمه😡

کت نوار: خب ...بانوی من ...فکر کنم دفعه ی ۱۲۳ نه ببخشید ۱۲۹ آره؟😁

لیدی باگ: اگه من به جای تو بودم الان آب شده بودم واقعا که😡

کت نوار: حالا عصبانی نباش بانوی من یک نگاه به اتوبوس هم بنداز

لیدی باگ: چی!....وای نه

لیدی باگ رفت جلو نزدیک بود اونم کشیده بشه و که کت نوار گرفتش

کت نوار: به نظرت باید برگردم سرکار😁🤔

لیدی باگ: مسخره بازی در نیار بکش بالا 

کت نوار می‌کشه بالا و لیدی باگ هم همینطور بعد ماشین رو از کار میندازه و مسافرت رو پیاده میکنه و مسافرا هم ازشون تشکر میکنن

کت نوار: می‌دونی این صحنه منو یاد چی میندازه؟


آناستازیا: بس کن آندری

آندری: نه ....ولی من فهمیدم چطوری اونو کنترل کنم میفهمی الان دیگه من صاحبشم

آناستازیا:ما هم داریم ولی دلیل نمیشه اونا گفتن هر وقت بهمون نیاز شد میان

آندری : آره تو هم باور کردی آخه چرا...

آنانسی: اهههههههههه....بی کنید دیگه می‌خوام بخوابم شبه هاااااا!!!!

آناستازیا: باشه بابا...آه

آندری: به هر حال من نمی‌دونم اما مطمئنم اونا به بچه های به این کوچیکی اعتماد نمیکنن😤

آناستازیا: خب حق دارن تو خود اگه جای اونا بودی اعتماد میکردی؟!

آندری: معلومه...

آنانسی:اصلا من میرم بیرون می‌خوابم ...شما نمیزارین😡

آندری: بهتر از دست غر غر های تو راحت میشیم

آنانسی:برو بابا🥱😒


لیدی باگ: یاد چی میندازه🤔

کت نوار: یاد همون روزی که منو قال گذاشتی یادته 😒

لیدی باگ:کت نوااااااااااااااااااار😡😡

کت نوار: خیلی خوب بابا شوخی کردم ....به هرحال من خیلی اون روز قلبم شکست😟....ولی الان خوشحالم که تورو دارم🤩

لیدی باگ:خب می‌دونی اون روز من تو رو قال نگذاشتم در واقع این تو بودی من منتظر تو بودم تا با تو بستنی بخورم شاید اینطوری زودتر بهم می‌رسیدم

کت نوار: می‌دونم منو ببخش اما می‌دونی که پدرم چطوری بود😟😟

لیدی باگ: خیلی خوب دیگه حالا اینطوری نکن


کوانتی ها: دنبال ما بیا آنانسی.... بیا ......دنبال ما بیا

آنانسی: آه .... تو اینجا هم دست از سرم بر نمیدارید بزارید بخوابم😡

کوانتی ها: آنانسی....لطفا بیدار شو ما به تو نیاز داریم....دنبال ما بیا

آنانسی یواش چشاشو باز می‌کنه

آنانسی: چی شمااااااااا!!!!

ادامه در پارت بعد ...🤩

نظر فراموش نشه😇