(توجه: این داستان مربوط به داستان# لیدی باگ #فصل ششم میشود و مربوط به بخشی از آن است)

کت نوار: حالا چیکار کنیم؟!

تیکی : ببسن دو راه هست من از قدرتم استفاده کنم یا تو 

کت نوار: ولی فکر کنم من گزینه بهتری باشم

تیکی: درست میگی ولی حتی اگه قصر رو از بین ببری ممکنه اون بتونه یکی دیگه بسازه ولی اگه من اینکار رو بکنم میتونم قصر رو تخت کنترل خودم در بیارم

کت نوار: تیکی ما نمی‌تونیم ریسک کنیم ممکنه اتفاق بدتری بیفته....پنجه برنده

کت نوار قصر رو از بین میبره 

ملکه یخی:اوه کت نوار تو هم از من نا امیدی

کت نوار: بانوی من گوش کن چی میگم من همیشه تو رو به چشم یک انرژی جوشان میدیم از اینکه اینطور می‌بینمت واقعا ناراحتم تو میتونی شکستش بدی خواهش میکنم

ملکه یخی: دیر شده پیشی کوچولو من حالا من ملکه یخی هستمممممم😡

کت نوار : اون داره چیکار میکنهههه؟!!

تیکی: من نمی‌دونم اما فکر میکنم دیگه فایده ندارد باید میراکلس رو مخلوط کنی

کت نوار: چی میگی تیکی!!!!

تیکی: عجله کن 

کت نوار: پس بهای آرزو چی میشه

تیکی: من مطمئنم اون روح اون خبیث خواهد بود

کت نوار: نه تیکی راه دیگه ای هم هست

تیکی: میبینی که اون داره انرژیش رو آزاد می‌کنه

کت نوار: ولی.....

تیکی : کت نواررررررر

ادامه در پارت بعد🙃