داستان قلب یخ زده پارت ۴
(توجه: این داستان مربوط به داستان# لیدی باگ #فصل ششم میشود و مربوط به بخشی از آن است)
کت نوار: پس حداقل بهم بگو وقتی آرزو کنم دقیقا چی میشه؟!
تیکی: وقت نداریم کت نوار
کت نوار: خواهش میکنم باید بدونم
تیکی: آه باشه😟خب راستش....وقتی تو آرزو کنی یک نفر بهای اون آرزو خواهد بود و جونش رو از دست میده اما...
کت نوار : اما چی؟؟؟؟
تیکی: اما فقط این نیست دنیا هم از اول ساخته میشه
کت نوار: چییییییی؟!اون وقت از من میخوای......
تیکی : نگران نباش اتفاقی برای تو و لیدی باگ نمی افته فقط شما دوباره متولد میشید
کت نوار: اما تو و بقیه کوامی ها چی؟!
تیکی: برای ما هم همینطوره
کت نوار: ولی.....تیکی به هرحال من نمیتونم اینکار رو بکنم ممکنه در این صورت اتفاقات بدتری بیفته...
تیکی: اما...
بانیکس: آفرین کت نوار خوشحالم که راه درست رو انتخاب کردی
کت نوار: بانیکس!!!!
بانیکس: درسته اومدم کمکت کنم🙂
کت نوار: خیلی خوشحالم که اینجایی میشه بگی دقیقا باید چیکار کنم😢
بانیکس: در این زمان کاری از دستت بر نمیاد باید گذشته رو تغییر بدی
کت نوار: چی!
بانیکس: دارم میگم که باید به گذشته برگردی و نذاری لیدی باگ اونطور ناراحت از پیشت بره
کت نوار: باشه ولی من نمیدونم اون از چی ناراحته چطور حالش. و بهتر کنم؟!
بانیکس: تنها چیزی که میتونم بگم اینکه فکر کن شکست عشقی خورده از طرفی احساس بی عرضگی میکنه و برای همین ملکه یخی تونسته کنترلش رو بدست بگیره باید دلداریش بدی
کت نوار: اممم باشه فهمیدم
بانیکس: آماده ای؟
کت نوار: آره بریم
ملکه یخی: کجا داری فرار میکنی پیشی کوچولو
کت نوار: چرا تیکی نمیاد
بانیکس : اون مطعلق به این زمان وقتی همه چی درست شده اون هم حالش خوب میشه نگران نباش!
- برگشت به گذشته-
بانیکس: یادت باشه چی گفتم کت نوار
کت نوار: یادم میمونه فقط مطمئنی همینقدر که ازش میدونم کافیه بهم گفتی اگه نتونم راضیش کنم دیگه نمیتونم به گذشته برگردم
بانیکس: اگه تمام تلاشت رو بکنی موفق میشی
کت نوار: آه....باشه امیدوارم
لیدی باگ: اومدی!چرا اینقدر دیر کردی؟
ادامه در پارت بعد🙂
نظر فراموش نشه🌷